هرکه سوادی تو دارد چه غم از هرکه جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست بدر شد مثل کره توسن
نتوان باز گرفت به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خام لحد را که تو ناگه به سرایی
عجب ارباز نیاید به تن مرده روانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبودست چنین سرو روانش
گفتم از فرطه عشقت به صبوری بدر آیم
باز میبینم و دریا نپدیدست کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم خطایی نه صوابست مرانش
خوشبختیتون آرزومونه 💕❤️💕
instagram.com/rayabookshop .................... www.rayabook.net