چشمه | |
پاتریک مودیانو | |
حسین سلیمانینژاد |
سالها پیش، موقعی که دیگر داشتم پا به سن بلوغ میگذاشتم، دیروقت از میدان
پیرامید میگذشتم تا به کنکورد بروم که یکهو اتومبیلی از تاریکی بیرون
آمد. اول خیال کردم از بغلم رد میشود. ولی بعد، درد شدیدی ار قوزک پا تا
زانویم احساس کردم. افتادم روی پیادهرو. ولی توانستم بلند شوم. اتومبیل از
مسیرش خارج شده و با سروصدای خرد شدن شیشهها، به یکی از تاقهای هلالی
میدان خورده بود.»
داستان «تصادف شبانه» با چنین آغازی خواننده را به
دنیای راوی بینام خود میبرد. راوی از گذشتهی خود یاد میکند و در این
یادآوری از گذشتههای دورتر حرف میزند. تصادف شبانهی آغاز داستان
دروازهای برای راوی باز میکند که رنگها، بوها، آدمها و نشانیهای
گذشتهاش را با عبور از آن پیدا کند.
برای اطلاعات بیشتر کلیک کنید. www.rayabook.net