نگاه | |
نیکوس کازانتزاکیس | |
محمود مصاحب |
در این داستان، جوانی شهری با مردی یونانی به نام آلکسیس زوربا آشنا میشود
و تصمیم میگیرد به کمک او، به استخراج یک معدن زغال سنگ برود. آن دو تمام
تصمیم خود را برای انجام این کار میگیرند، اما چون تجربه و پول کافی
ندارند به موفقیت نمیرسند.
با این حال، کتاب «زوربای یونانی»
روایت استخراج معدن نیست؛ نویسنده به خوبی به روابط این دو شخص میپردازد و
خاطراتی را به تصویر میکشد که تنها نتیجه زحمتهای شخصیتهای داستانی
است.
نویسنده در این میان، وقایع مختلف دیگری را نیز روایت میکند که بر حسب اتفاق، در میانه فعالیتهای شخصیتهای داستانی، رخ دادهاند.
در
بخشی از این کتاب آمده: «زوربا هر روز، بیآنکه چیزی بگوید، از صبح سفیده
به کوه میرفت. کار نصب سیم نقاله به پایان خود نزدیک میشد. تیرها را در
جای خود نصب کرده، سیم را کشیده و قرقرهها را بسته بودند. زوربا شبهنگام
خسته و کوفته از کار برمیگشت، آتش روشن میکرد، غذا میپخت، و با هم شام
میخوردیم. هر دو از بیدار کردن شیاطین هولناک درونی خود چون عشق و مرگ و
ترس، پرهیز میکردیم. دیگر هیچگاه نه از بیوهزن سخنی به میان میآوردیم،
نه از بانو هورتانس و نه از خدا. هر دو از دور، و در سکوت، به دریا
مینگریستیم.»
برای اطلاعات بیشتر برروی لینک کلیک کنید. www.rayabook.net